کد مطلب:231478 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:231

حضرت رسول الله محمد مصطفی
28- ریان بن الصلت گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم می فرمود:



[ صفحه 299]



حضرت رسول صلی الله علیه و آله هرگاه لشكری به طرفی می فرستاد، فرماندهی برای لشكر معین می كرد، و سپس یكی از افراد مورد اعتماد خود را با او همراه می نمود تا از حالات وی جستجو كرده و اعمال او را در مورد نظر قرار دهد.

29- معمر بن خلاد از حضرت رضا علیه السلام روایت كرده كه فرمود: حضرت رسول صلی الله علیه و آله هرگاه صبح می كرد به اصحاب خود می فرمود آیا بشارت دهنده ای هست!

مقصودش از «مبشرات» رؤیاهای صادقه بود یعنی كسی خوابی دیده كه از او بتوان استنباط خیری كرد.

30- موسی بن عمر بن بزیع گوید: خدمت حضرت رضا علیه السلام عرض كردم: مردم روایت می كنند كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله هرگاه از راهی عبور می كردند و به جائی می رفتند در مراجعت از راه دیگر برمی گشتند، آیا همین طور است و پیغمبر چنین می كرد؟

فرمود: آری من هم همین كار را می كنم، سپس فرمود: این كار روزی را زیاد می كند.

31- محمد بن یعقوب نهشلی از حضرت رضا و او از پدرانش از حضرت رسول علیهم السلام روایت كرده است كه خداوند متعال فرمود:

منم خدائی كه جز من خدائی نیست، مخلوقات را به نیروی خود آفریدم، و از میان آنها پیغمبران خود را انتخاب كردم، و از میان همه پیغمبران دوست برگزیده و خلیل خود محمد صلی الله علیه و آله را برگزیدم، و او را به طرف مردم به عنوان رسالت فرستادم.

علی بن ابی طالب را برگزیدم و او را به عنوان برادر، وصی، وزیر برای او



[ صفحه 300]



قرار دادم، علی بعد از محمد حقوق او را حفظ می كند، و دیون او را اداء می نماید، و خلیفه او در میان بندگانم می باشد و كتاب مرا برای جامعه بیان كرده و دستورات مرا در میان مردم مورد عمل قرار می دهد.

من علی را علم هدایت قرار داده و مردم به وسیله او از گمراهی نجات پیدا خواهند كرد.

علی درب خانه من است و هر كس بخواهد نزد من آید باید از آن در وارد گردد.

علی خانه من است همان خانه ای كه هر كسی داخل آن گردد در امان خواهد بود، و آتش جهنم را نخواهد دید.

علی به منزله قلعه من است كه هر كس در آن داخل شد و به آن پناه آورد از ناراحتیهای دنیا و آخرت آسوده خواهد شد.

علی مانند چهره من است كه هر كسی به آن توجه كند چهره خود را از آن برنمی گردانم.

علی حجت من در آسمان ها و زمین است، به وسیله او به همه مخلوقات خود احتجاج خواهم كرد، عمل هیچ یك از عمل كنندگان را قبول نخواهم كرد مگر با اقرار به ولایت او با عقیده نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله.

و علی دست باز من است كه برای بندگانم باز شده است.

علی نعمت من است كه به بندگانی كه مورد علاقه و محبت من هستند داده ام، هر كسی را دوست داشته باشم ولایت و معرفت علی را به او خواهم داد.

هر كس مورد بغض من قرار گیرد برای این است كه از ولایت معرفت علی



[ صفحه 301]



منصرف شده است.

به عزت و جلال خود سوگند می خورم هر كسی علی را دوست داشته باشد او را از آتش جهنم دور كرده و داخل بهشت خواهم كرد، هر كس علی را دشمن بدارد و از ولایت او عدول كند مورد بغض من قرار خواهد گرفت، و در آتش جهنم كه جای بدی هست منزل خواهد كرد.

32- سلیمان بن جعفر جعفری گوید: حضرت رضا از پدرش و او از پدرانش علیهم السلام روایت می كرد كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله چهار قبیله از قبائل اعراب را دوست داشت و آنان عبارت بودند از:

انصار، عبدالقیس، اسلم، و بنی تمیم و هم چنین چهار قبیله را دشمن می داشتند و آنان عبارت بودند از:

بنی امیه، بنی حنیف، بنی ثقیف، و بنی هذیل.

می فرمود: من از بكر و ثقیف متولد نشده ام، و نیز می فرمود: در هر قبیله ای نجیب هست مگر در بنی امیه.

33- ابوالصلت هروی از حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از امیرالمؤمنین علیهم السلام روایت كرده كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند متعال آفریده ای بهتر از من و گرامی تر از من نیافریده است.

علی علیه السلام گفت: یا رسول الله تو افضل هستی یا جبرئیل؟ فرمود: ای علی خداوند متعال پیامبران مرسل خود را بر فرشتگان مقربش فضیلت داده است و مرا بر همه پیغمبران و مرسلین فضیلت داده.

ای علی فضیلت بعد از من مخصوص تو می باشد و بعد از تو نیز مخصوص امامان



[ صفحه 302]



بعد از تو خواهد بود.

فرشتگان خدمت گذاران ما و خدمت گذاران دوستان ما هستند.

ای علی كسانی كه عرش خداوند را بر دوش خود می كشند و هم چنین كسانی كه در اطراف عرش خداوند او را تسبیح می گویند برای كسانی كه به ولایت ما ایمان دارند استغفار می كنند.

ای علی اگر ما نبودیم خداوند آدم و حواء را خلق نمی كرد و بهشت و دوزخ را ایجاد نمی ساخت و آسمان و زمین را نمی آفرید.

چگونه ما بر فرشتگان برتری نداریم در صورتی كه قبل از آنها خدای خود را شناختیم و او را تسبیح و تهلیل و تقدیس كردیم.

اولین چیزی كه خداوند آفرید ارواح ما بود، خداوند متعال ما را به توحید و تحمید و سپاس گوئی خود به سخن آورد.

بعد از آن فرشتگان را خلق كرد، هنگامی كه ملائكه ارواح ما را یك نور واحد مشاهده كردند، از موقعیت ما دچار شگفتی شدند و او را بزرگ شمردند، در این هنگام ما تسبیح گفتیم تا فرشتگان بدانند كه ما مخلوق هستیم و خداوند از صفات ما منزه است.

فرشتگان با تسبیح ما تسبیح گفتند و او را از صفات ما منزه كردند، و چون مقام ما را بزرگ شمردند ما كلمه تهلیل بر زبان جاری كردیم تا فرشتگان بدانند كه ما بنده هستیم و مورد پرستش قرار نمی گیریم، و فرشتگان هم لا اله الا الله گفتند.

هنگامی كه مشاهده كردند جایگاه ما بسیار بزرگ است ما تكبیر گفتیم تا فرشتگان بدانند كه خداوند بزرگتر است از اینكه كسی بتواند جای او را درك كند



[ صفحه 303]



و یا مقام بزرگ او را درك كند.

وقتی كه دانستند ما چه مقامی داریم، و خداوند چه عزت و قوتی به ما داده است گفتیم: لا حول و لا قوة الا بالله، تا فرشتگان بدانند كه جز خداوند متعال كسی را حول و قوه ای نیست.

پس از اینكه فرشتگان مشاهده كردند خداوند متعال نعمت هائی به ما ارزانی داشته است و طاعت ما را به مردم واجب گردانیده گفتیم: الحمدلله، تا ملائكه بدانند كه خداوند حقی به گردن ما دارد و ما باید نعمت های او را سپاس گوئیم فرشتگان نیز گفتند: الحمدلله.

پس فرشتگان به وسیله ما هدایت شدند و به توحید خداوند متعال اعتراف كردند و او را تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجید گفتند.

سپس خداوند متعال آدم را آفرید و ما را در صلب او قرار داد و فرشتگان را فرمان داد تا آدم را سجده كنند، و این برای بزرگداشت و تكریم ما بود، سجده فرشتگان به آدم جهت تعظیم بود و برای خداوند برای عبودیت، پس اینك چگونه ما از فرشتگان افضل نباشیم در صورتی كه همه فرشتگان به آدم سجده كردند؟

هنگامی كه در شب معراج مرا به آسمان بردند جبرئیل دو بار اذان و اقامه گفت، پس اظهار داشت یا محمد جلو بیا.

گفتم: ای جبرئیل جلوتر از تو بایستم؟ گفت: آری خداوند تبارك و تعالی پیغمبران خود را بر فرشتگان فضیلت داده است، و مخصوصا برای تو فضیلتی خاص قائل شده است.

حضرت رسول فرمود: من پیش رفتم و نماز گذاردم و افتخار هم ندارم، هنگامی كه به پرده های نور رسیدم جبرئیل گفت: ای محمد پیش برو و خود به عقب



[ صفحه 304]



برگشت.

گفتم: ای جبرئیل در این چنین مكانی مرا تنها می گذاری؟!

گفت: ای محمد اینجا آخرین مرحله سیر من است و خداوند بیش از این برای من مقرر نداشته است، و اگر از این ناحیه پای خود را فراتر گذارم بالهای من می سوزد و از حدود خود تجاوز كرده باشم.

در این هنگام یك مرتبه در میان روشنائی افتادم، تا به عالی ترین مقام ملكوتی رسیدم و فریادی شنیدم كه گفت: ای محمد، گفتم: بلی ای خدای من كه بزرگ و عالی مقامی.

ندا آمد ای محمد تو بنده ی من هستی و من خدای تو هستم، اكنون مرا عبادت كن و كارهای خود را به من واگذار، تو نور من در میان بندگان و رسول من در میان آفریدگان، و حجت من در میان مخلوقاتم می باشی.

برای تو و برای پیروانت بهشت را خلق كردم، و برای مخالفینت جهنم را آفریدم، برای اوصیای تو كرامت خود را لازم كردم و برای شیعیان آنها ثواب خود را واجب نمودم.

عرض كردم خداوندا اوصیاء من كیانند؟ ندا آمد ای محمد نام اوصیائت در ساق عرش نوشته شده است.

در این هنگام كه مقابل پروردگار قرار گرفته بودم به ساق عرش نگریستم دوازده نور مشاهده كردم، در هر نوری یك سطر سبزی دیدم كه در آن اسم یكی از اوصیاء مرا نوشته بودند، اول آنها علی بن ابی طالب و آخر آنها مهدی امت من علیهم السلام بودند.

عرض كردم: ای خدای من اینان اوصیاء من بعد از من هستند؟



[ صفحه 305]



ندا آمد ای محمد اینان دوستان و برگزیدگان من و حجت های من در میان مخلوقاتم هستند، و آنان اوصیاء و جانشینان تو می باشند و بهترین خلق من بعد از تو هستند.

به عزت و جلال خودم سوگند به وسیله آنها دین خود را ظاهر می گردانم، و كلمه خود را به وسیله آنان بلند می كنم و زمین را به وسیله آخرین آنها از دشمنانم پاك می گردانم.

شرق و غرب عالم را در اختیار او قرار خواهم داد، بادها را برای او مسخر خواهم كرد، و ابرهای متراكم را برایش رام می كنم و او را با اسباب و وسائل خود بالا می برم، و با لشكریانم او را یاری می كنم، و با فرشتگانم او را مدد می رسانم، تا آنگاه كه دعوت مرا علنی كند و مردم را به یكتاپرستی جمع نماید، سپس سلطنت او را ادامه خواهم داد و گردش امور مردم را در اختیار دوستانم قرار می دهم تا آنگاه كه قیامت برپا گردد.

34- حسن بن علی بن فضال گوید: از حضرت رضا (ع) پرسیدم چرا حضرت رسول (ص) مكنی به ابوالقاسم بودند؟

فرمود: چون آن جناب فرزندی به نام «قاسم» داشتند از این رو وی را ابوالقاسم می گفتند.

عرض كردم: یابن رسول الله اگر مرا اهل می دانی بیش از این بفرمائید.

فرمود: آری مگر نمی دانی كه حضرت رسول پدر امت خود می باشد و علی نیز در میان امت به منزله آن جناب است.

عرض كردم چرا همین طور است.



[ صفحه 306]



فرمود: مگر نمی دانی علی (ع) قاسم بهشت و دوزخ است.؟

گفتم: آری چنین است.

فرمود: از این جهت پیغمبر را ابوالقاسم گفتند، زیرا پدر قاسم جنت و نار است.

گفتم: معنی آن چیست؟

فرمود: محبت حضرت رسول به امتش مانند محبت اولاد می باشد، افضل امت آن حضرت علی بن ابیطالب می باشد، و محبت علی نسبت به امت بعد از رسول خدا مانند نبی اكرم بوده زیرا او وصی و جانشین و امام بعد از او هست.

برای همین جهت فرمود: من و علی دو پدر این امت هستیم.

حضرت رسول (ص) در منبر فرمودند: هر كس بمیرد و مقروض باشد و یا حقی در گردن داشته باشد من از عهده آن بیرون می آیم، و هر كس مرد و مالی از خود بجای گذاشت مالش به ورثه آن متعلق است.

به همین جهت پیغمبر اكرم به مسلمانان از پدر و مادر آنها نسبت به آنان سزاوارتر است، و همچنین از خودشان نیز اولی است، و امیرالمؤمنین (ع) نیز در این امور مانند رسول خدا است.

35- حسن بن علی بن فضال گوید: حضرت رضا (ع) فرمود: هر كس معراج را تكذیب كند مانند این است كه نبوت حضرت رسول الله (ص) را تكذیب كرده باشد.

36- داود بن سلیمان غازی از حضرت رضا (ع) روایت كرده كه آن جناب فرمود: پدرم از پدرانش از علی بن ابیطالب علیهم السلام نقل كرد كه فرمود: حضرت رسول (ص) فرمودند:

فرشته ای نزد من آمد و گفت: ای محمد خداوندت سلام می رساند و می فرماید:



[ صفحه 307]



اگر بخواهی مسیل مكه را برای تو پر از طلا خواهم كرد.

حضرت رسول سر خود را به طرف آسمان بلند كرد و فرمود: بارخدایا روزی سیر خواهم شد و تو را سپاس خواهم گفت، و روزی گرسنه خواهم بود و از تو سؤال خواهم كرد.

37- و نیز سلیمان بن داود از حضرت رضا (ع) از پدرانش از امیرالمؤمنین علیهم السلام روایت كرده كه حضرت رسول (ص) هرگاه از كاری خوشحال می شد می فرمود:

«الحمدلله الذی بنعمته تتم الصالحات» و هرگاه از پیش آمدی ناراحت می گردید می فرمود: «الحمدلله علی كل حال».

38- نصر بن علی جهضمی گوید: از حضرت رضا (ع) از مدت زندگی ائمه اطهار علیهم السلام پرسیدم.

فرمود: پدرم از پدرش و او از پدرانش از علی (ع) روایت كرده كه حضرت رسول (ص) در شصت و سه سالگی از جهان رحلت فرمودند و هنگام رحلت سال دهم از هجرت بوده.

رسول اكرم (ص) چهل سال در مكه اقامت فرمودند كه وحی بر او نازل شد، و مدت سیزده سال پس از بعثت در مكه معظمه اقامت فرمودند و هنگامی كه وارد مدینه طیبه شدند پنجاه و سه سال از عمر شریفش می گذشت و مدت ده سال نیز در آنجا زندگی فرمودند و در روز دوشنبه دوم ماه ربیع الاول رحلت فرمودند.

39- طبرسی - رحمة الله علیه - از حضرت رضا (ع) روایت كرده كه حضرت رسول به یك مرد یهودی كه آن جناب را سحر كرده بود فرمود:

چرا با من با سحر و جادوگری رفتار كردی؟ یهودی گفت: چون



[ صفحه 308]



می دانستم سحر و جادو در شما اثری ندارد و تو پیغمبری از این رو مرتكب این كار شدم.

راوی گفت: حضرت رسول از آن مرد یهودی درگذشت.

40- اسماعیل بن محمد بن اسحاق بن جعفر (ع) گوید: حضرت رضا (ع) از پدرش و او از پدرانش از حضرت امام حسن مجتبی (ع) روایت كرده اند كه آن جناب فرمود: از دائی خود هند بن ابی هاله از شمائل حضرت رسول (ص) پرسیدم.

هند كه از صفات و خصوصیات آن حضرت اطلاع داشت و نبی اكرم را به خوبی وصف می كرد گفت:

حضرت رسول الله (ص) در دیدگان مردم بسیار بزرگ و باعظمت جلوه می كرد و از چهره ی مباركش نوری مانند ماه تابان می درخشید، قامتش معتدل بود و بدنش زیاد فربه و گوشت آلود نبود، پیشانیش بزرگ و پهن و موهایش پیچیده و درهم رفته بود.

هرگاه موهای سرش از هم باز می شد اتخاذ فرق می كرد و موهای سرش را از هم باز می كرد، موی سرش از لاله های گوشش تجاوز نمی نمود و این در هنگامی بود كه موی سرش را آزاد می گذاشت.

رنگش نورانیت و درخشندگی داشت، پیشانیش باز و ابروهایش پهن و پرمو بود، وسط دو ابرویش از مو خالی بود، و رگی در آنجا بود كه هرگاه غضب می كرد آن رگ پر می شد.

در وسط دماغش یك برآمدگی وجود داشت، و از او نوری ساطع می شد كسانی كه تأمل نمی كردند خیال می كردند وسط دماغش از قسمت بالا بلندتر است.

محاسنش كوتاه و انبوه و گونه هایش كم گوشت و دهانش بزرگ بود، و آب دهانش گوارا و سردی مخصوصی داشت.

دندان هایش از هم باز و از زیر گلو تا روی ناف موهای نازكی داشت،



[ صفحه 309]



گردنش مانند نقره سفید بود، بدنش معتدل و اعضایش متعادل بود، نه لاغر و نه فربه.

شكمش برآمدگی نداشت و سینه اش پهن بود از این جهت سینه و شكمش مساوی بودند.

بین دو شانه اش فاصله ای داشت و استخوانهایش درشت بود.

هنگامی كه لباسهای خود را از بدن بیرون می كرد بدنش روشن و نوری داشت.

بین گلو و نافش با خطی از مو بهم متصل بود، روی سینه ها و شكم خالی از مو بود، هر دو دستش پرمو و همچنین شانه هایش مو داشت، استخوانهای دستش درشت بود.

از كفش جود و سخا جریان داشت، و كفش خشن و درشت بود، و پاهایش نیز همچنین درشت می نمود.

تمام اعضاء و جوارحش معتدل و استخوانهایش در كمال اعتدال بود، گودی كف پایش با زمین بیش از حد معمول فاصله داشت.

پاهایش زیاد گوشت آلود نبود و از این جهت آب در آن نمایان بود.

هنگامی كه پاهای خود را از زمین بلند می كرد یك مرتبه آن را از جایش حركت می داد، و چنان قدم ها را آهسته برمی داشت و به آرامی حركت می كرد كه خیال می شد متكبرانه راه می رود با عجله و شتاب هرگز راه نمی رفت، و هرگاه به طرف كسی توجه می كرد با همه جهاتش متوجه آن كس می شد.

دیدگانش همواره متوجه زمین بود، و بیشتر نظرش به سوی زمین بود و كمتر متوجه آسمان می شد، تمام نگاهش از روی دقت بود، و با هر كس برخورد می كرد سلام می نمود.

امام حسن (ع) فرمود: گفتم: از منطق آن حضرت اندكی سخن بگو، گفت: حضرت رسول (ص) همواره محزون بود و پیوسته فكر می كرد.



[ صفحه 310]



هیچگاه در آسایش و راحتی نبود، و بدون اینكه نیازی داشته باشد سخن نمی گفت، سخنهای خود را سنجیده می گفت و با مردم واضح و روشن گفتگو می كرد.

همواره سخنهای جامع و پرمعنی بیان می داشت و در سخنرانیهای خود زیاده روی و كوتاهی نداشت.

حضرت رسول در سخنان خود گاهی مزاح و شوخی می كرد، نه به آن اندازه كه خود را سبك كند و دیگری را برنجاند.

نعمت ها در نزد او بزرگ تلقی می شد اگرچه آن نعمت در ظاهر كوچك بود و هرگز نعمتی را مذمت نمی كرد، وی هرگز از مأكول و مشروب مذمت و یا ستایش نمی كرد، دنیا و متاع آن هرگز او را به غضب نمی آورد.

هنگامی كه مشاهده می كرد به حق عمل نمی شود چهره اش متغیر می شد به اندازه ای كه شناخته نمی گردید...

هر گاه اشاره می كرد با كف دستش به طور كامل اشاره می نمود، و هرگاه از چیزی تعجب می كرد كف دستش را روی هم می گذاشت، هنگامی كه سخن می گفت دست راست خود را به طرف دست چپ نزدیك می كرد و با انگشت ابهام دست راست به كف دست چپ خود می زد.

و هرگاه غضب می نمود چهره خود را برمی گردانید و اعراض می كرد، و هرگاه خوشحال می شد چشم هایش را می بست، در هنگام خنده فقط تبسم داشت و دندانهایش مانند دانه تگرگ كه از ابر فرو می ریخت سفید و درخشندگی داشتند.

امام حسن مجتبی (ع) فرمود: من این حدیث را از حسین (ع) مدتی مخفی داشتم، پس از اینكه حدیث را برای او بازگو كردم معلوم شد كه وی قبل از من از این روایت خبر داشته است.



[ صفحه 311]



معلوم شد كه وی از پدرش از صفات و خصوصیات حضرت رسول (ص) سؤال كرده و پدرش اوصاف و شمائل نبی اكرم را برای او بیان داشته است.

امام حسین (ع) فرمود: از پدرم راجع به صفات حضرت رسول صلی الله علیه و آله پرسیدم.

فرمود: حضرت رسول (ص) هرگاه وارد منزلش می شد اوقات خود را به سه قسمت تقسیم می كرد، قسمتی برای خداوند متعال و قسمتی برای خانواده خود و قسمتی برای خود اختصاص می داد، و وقت خود را نیز برای مردم تقسیم كرده بود از این وقت چند لحظه برای خواص خود گذاشته بود و با آنها درباره ی كارهای روزانه مشورت می كرد.

گاهی اجازه می داد اهل فضل خدمتش برسند، و با مردم به اندازه استعداد و فضل آنها سخن می گفت، گاهی نیازمندان خدمتش می رسیدند و نیازمندیهای خود را از آن طلب می كردند.

در این هنگام حضرت رسول راجع به كارها سخن می گفت، و به امور مردم رسیدگی می كرد و به گرفتاری آنها گوش می داد.

حضرت رسول فرمود: شاهدین به غائبین برسانند كه هر كس توانائی رسانیدن حاجت خود را به من ندارد، شما حاجت و خواسته های آنان را به من برسانید، هر كس حاجت حاجتمندی را به حاكمی برساند خداوند روز قیامت پای او را در صراط ثابت نگه خواهد داشت.

در نزد حضرت رسول همواره از این مطالب گفتگو می شد و جز این از سخنان دیگری مورد قبول آن حضرت قرار نمی گرفت.

مردم خدمت آن حضرت می رسیدند و از وی راهنمائی می جستند و هنگامی كه



[ صفحه 312]



از منزل رسول خدا بیرون می شدند مزه حق و حقیقت را چشیده و به عنوان راهنما به اطراف و اكناف می رفتند.

امام حسین علیه السلام گوید: از پدرم پرسیدم حضرت رسول صلی الله علیه و آله چگونه با مردم سخن می گفت، و اخلاق و روش او در خارج چگونه بود؟

فرمود: حضرت رسول جز در مواردی كه احتیاج داشت سخن نمی گفت، و با مردم با محبت رفتار می كرد و با سخنان خود موجبات الفت را فراهم می ساخت، و هرگز مطلبی را كه موجب نفرت مردم باشد بر زبان جاری نمی كرد.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله بزرگان عصر قوم و ملتی را گرامی می داشت و همان شخص را بر آنان ولایت و حكومت می داد.

نبی اكرم از مردم بیم داشت و از آنان خود را حفظ می كرد، بدون اینكه كسی را از اخلاق و كردار خود ناراضی كند، و همواره از اصحاب خود احوال پرسی می كرد و به مشكلات و ناراحتی آنان رسیدگی می نمود، و از مردم می پرسید در میان آنها چه می گذرد و حالات آنان چه گونه است.

پیغمبر اكرم خوبیها را تحسین می كرد و تقویت می نمود، و زشتیها را زشت می شمرد و آن را خوار می داشت، در كارهای خود همواره معتدل و اختلاف در كردار و رفتارش مشاهده نمی شد، از كارها هرگز غفلت نداشت تا دیگران به وی تأسی كرده غفلت نكنند و یا از كارها خسته گردند.

هرگز از حق تجاوز نمی كرد، و در انجام آن كوتاهی نداشت.

بهترین مردم را بر مردم حكومت می داد، بهترین فرد در نزد او كسی بود كه بیشتر به درد مسلمانان می خورد، و كسانی در نزد او مقام و منزلت داشتند كه با مردم با نیكوترین روش مواساة و همكاری داشته باشند.



[ صفحه 313]



فرمود: از پدرم پرسیدم حضرت رسول صلی الله علیه و آله در مجلس خود با مردم چگونه رفتار می كرد؟

فرمود: پیغمبر اكرم هرگاه می خواست جلوس كند و یا از جای خود حركت كند خداوند را یاد می كرد، و در اماكن خاصی قصد توطن نمی كرد و مردم را از توطن در آنها نهی می كرد، و هرگاه می خواست با گروهی بنشیند در آخر مجلس جلوس می كرد، و مردم را امر می كرد در مجالس خود چنین كنند.

حضرت رسول به هر یك از هم نشینانش حق می داد، تا كسی خیال نكند كه یكی از هم نشینانش بر او ترجیح دارد، و یا مقام یكی از آنها از آن بالاتر است، با هر كس هم صحبت می شد او را ترك نمی گفت، تا هم صحبتش او را ترك كند و از وی جدا شود.

هر كس از او حاجتی می خواست حاجتش روا می شد و یا با زبان شیرین راضی برمی گشت، مردم خلق او را فراگرفتند و او برای آنها به منزله پدری مهربان درآمد، و در نزد او از حقوق مساوی بهره مند شدند.

مجلس حضرت رسول صلی الله علیه و آله از حیاء و شرم و راستی و درستی و امانت و درستكاری شاخص بود، در مجلس او فریاد كسی بلند نمی شد و احترام كسی از بین نمی رفت و از لغزش احدی گفتگو به میان نمی آمد.

آنها همواره متعادل و با همدیگر دوست و متصل بودند و با تقوی و فضیلت با هم عمل می كردند.

اصحاب آن حضرت متواضع بودند، بزرگان را احترام كرده و كوچك ها را مورد نوازش قرار می دادند، اشخاص نیازمند را بر خود مقدم داشته و احترام اشخاص غریب را نموده و حفظ الغیب می كردند.



[ صفحه 314]



امام حسین علیه السلام گوید: از پدرم پرسیدم روش آن حضرت با هم نشینان چگونه بود؟ فرمود: حضرت رسول صلی الله علیه و آله همواره چهره اش باز، و اخلاقش نرم، و گشاده رو بودند، وی تندخو، سخت گیر نبود، و به كسی ناسزا و دشنام نمی داد و از احدی عیب جوئی نمی كرد شوخی نمی كرد و از كسی مدح و ستایش نمی نمود.

اگر از چیزی خوشش نمی آمد خود را از او غافل می ساخت و به صراحت عدم رضایت خود را آشكار نمی كرد، كسی را از خود ناامید نمی كرد و آرزومندان خود را مأیوس نمی ساخت.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله از سه چیز خود را نگه داشته بود، با مردم مراء و جدال نداشت، و زیاد حرف نمی زد، و از سخنان بی فائده احتراز می كرد، و در مورد مردم نیز از سه چیز خودداری كرد.

هیچ كس را مذمت نمی كرد، و از لغزشهای مردم تعقیب و جستجو نداشت، و دنبال اسرار مردم نبود، و سخن نمی گفت مگر در جائی كه امید ثواب داشت.

هنگامی كه سخن می گفت اطرافیانش سرهای خود را پائین انداخته و به سخنان او گوش می دادند، و هرگاه سكوت می كرد مردم سخن می گفتند، و در نزد او منازعه و جدال نداشتند، و تا از سخنان خود فارغ نمی شد مردم هم چنان ساكت بودند.

خنده می كرد از آن چه مردم خنده می كردند، و تعجب می كرد از آنچه مردم از آن تعجب می نمودند.

اگر مرد غریبی از وی سئوالی می كرد هم چنان روی پا توقف می كرد و پاسخ او را می داد تا آنگاه كه مردم او را از حضرتش دور می كردند.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله می فرمود: هر گاه مشاهده كردید نیازمندی



[ صفحه 315]



از شما چیزی درخواست می كند او را ناامید نكنید و حاجت او را روا سازید.

پیغمبر اكرم از هیچ كس سپاس و ثناء قبول نمی كرد مگر از كسی كه از وی دفاع كرده باشد، و سخن كسی را در هنگام صحبت قطع نمی كرد تا آنگاه كه سخن او تمام می شد، در این هنگام یا او را نهی می كرد و یا از جای خود برمی خواست.

گوید: از پدرم پرسیدم حضرت رسول صلی الله علیه و آله چگونه سكوت می كرد؟

فرمود: پیغمبر اكرم به خاطر چهار چیز سكوت می كردند، برای حلم و بردباری و ترس و تقدیر، و تفكر.

اما تقدیر برای این بود كه با مردم به یك چشم نگاه كند و سخنان آنان را بشنود، و اما سكوت تفكر برای این بود، چه باقی است و چه فانی، و حلم و صبرش به اندازه ای بود كه چیزی وی را به غضب نمی آورد.

اما سكوتش به جهت حذر برای چهار چیز بود، برای رسیدن به نیكیها تا در زندگی به آن اقتدا كند، و زشتیها را ترك كند و از آن دست بكشد، و در اصلاح امت خود بكوشد، و برای امت خود و رسانیدن آنها به خیر دنیا و آخرت قیام و كوشش كند.

درود و رحمت خداوند بر او و اهل بیت پاكش باد.

41- احمد بن عامر طائی گوید:

حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند براق را برای من مسخر كرد، براق یكی از چهارپایان بهشت است، وی نه كوچك است و نه بزرگ، و اگر خداوند به او اجازه دهد در یك حركت واحد همه دنیا و آخرت را درهم طی می كند، و او زیباترین چهارپایان است.



[ صفحه 316]



42- حضرت رضا علیه السلام از پدرش از حضرت سجاد علیه السلام روایت كرده كه از آن حضرت پرسیدند چرا حضرت رسول صلی الله علیه و آله از پدر و مادر یتیم شدند.

فرمودند: برای اینكه حق مخلوقی در گردن او نباشد.



[ صفحه 317]